شنتیا عشق ما

به دنیا اومدن شنتیاجون

شنتیا جون پسرگلم همه منتظر به دنیا اومدنت بودیم اما عزیزم من دیگه مثل سابق توانایی انچنانی نداشتم اما هیچ کس باور نمی کرد چون همیشه مامان شیده به قول خودشون خستگی ناپذیر بود واقعا کم اورده بودم دکتر برای به دنیا اومدنت 8 اسفند ماه رو تعیین کرده بود و بابا مرتضی هم خیلی دوست داشت تو دردانه هم مثل خودش بهمنی بشه همش می گفت این پسر کوچولوی ما بهمنی است . تا اینکه اخرین باری که به دکتر رفتم (94/11/11) تموم کارهام انجام دادم و قرارشد که 5اسفند به بیمارستان بروم ولی چشمت روز بد نبینه دو سه روز بود که حرکت هات عزیزم کند شده بود و من مجبور شدم مرخصی بگیرم کار به جای باریک کشید و درتاریخ 94/11/19 به تنهایی
27 خرداد 1396

ابراز دوست داشتن شنتیای گل

عزیزدلم کوچولوی مامان امروز که ازتاریخ به دنیا اومدنت 16 ماه و 9 روز می گذره هر روز کارهای شیرین تر انجام می دی یاد گرفتی وقتی ازت سوال می کنم مامان چند تا دوست داری می گی دو تا وقتی داری میری بیرون و گاهی اوقات وقتی محبتت می خوای نشون بدی بوسه ای با دستان کوچولوت برای مامان می فرستی که تموم خستگی ها رو از بدنم بیرون می کنی . عزیزتر ازجونم دوست دارم . ...
27 خرداد 1396
1